خدایا! میدانم گناه کردن یکجور ناراحت کردن توست. یکجور کار خرابی است. گناه دنیای ما را زشت میکند. تو دوست نداری دنیا زشت باشد. اما خدایا! تو حتماً بین گناه و اشتباه فرق میگذاری. راستش من گناههای زیادی انجام دادهام، ولی خیلیهایش اشتباه بوده است. یعنی اشتباهی گناه کردهام.
توی این دنیا هزار جور گناه وجود دارد که گاهی اوقات تشخیص دادنشان کار سختی است. اما چقدر خوب است که تو کمکمان کردهای و گفتهای گناهها چه شکلیاند.
من فکر میکنم شکستن یک شاخه گل گناه است. اذیت کردن یک پرنده هم. آلوده کردن یک جوی کوچک، یا دور ریختن دانههای برنجی که اضافه میآید.
اینها را قلبم به من گفته است.
فکر میکنم قلب هر کسی به او میگوید چه کارهایی گناه است. اما باید به قلب اجازه داد که حرف بزند. اگر به او اجازه حرف زدن ندهیم یا به حرفهایش گوش ندهیم یا به حرفهایش گوش ندهیم. او هم دیگر حرف نخواهد زد. آن وقت است که ما پشت سر هم گناه و اشتباه میکنیم.
خدایا! مواظب قلبم باش. نکند دیگر حرف نزند.
بدون اینکه بخواهی جرزنی کنی یا بعضی چیزها را ندیده بگیری، فکر میکنی معمولاً روزی چند اشتباه داری؟ اگر جمع بزنی میشود هفتهای چند تا؟ و اگر حساب همه را داشته باشی ماهی چند تا اشتباه میشود؟
میتوانی چند تا از اشتباهات این هفتهات را برای خدا بنویسی. راستی اگر تو جای خدا بودی با کسی که هی اشتباه میکند، و اشتباهاتش روی هم تلنبار میشود، چه میکردی؟